دوشنبه 1 آذر 1389 - 12:23



















-

I تبلیغات متنی I
موسسه سینمایی پاسارگاد
به تعدادی آقا و خانم جهت بازی در فیلم‌های سینمایی و سریال نیازمندیم
09121468447
----------------------------
روزنامه تفاهم
اولین روزنامه کارآفرینی ایران
----------------------------
پارسيس
مشاوره،طراحي و برنامه نويسي  پورتال‌های اینترنتی
----------------------------

موسسه سینمایی پاسارگاد
ارائه هنرور و بازیگر به پروژه‌ها
09121468447




 


 

RSS مهدي عزيزي



سه‌شنبه 1 آبان 1386 - 16:42

زمان هرگز نمی میرد، دایره گرد نیست

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (8)...

فیلم «قبل از باران» ، شاهکار منشوسکی رو دیدم و به قول نويد كله پا شدم ... همین‌طور گیجم. «زمان هرگز نمی میرد، دایره گرد نیست». از همان ابتداي تيتراژ فيلم كار خودش را مي كند. موسيقي فوق العاده‌اي كه ما را تا پايان فيلم همراهي مي كند و يك پيرمردي كه صدايش چيزي در مايه‌هاي احمد رسولزاده است و داستاني كه بر پايه يك ايده شگفت انگيز مسحورمان مي كند.
بعد از ديدن چند فيلم آشغال ... اين فيلم اصالت خاصي نشانم داد تا از اينكه فيلم مي بينم وعاشق سينما شده‌ام پشيمان نشوم.
فيلم از سه قسمت تشكيل شده است دو بخش در مقدونيه و يك بخش در لندن و ساختاري شبيه به پالپ فيكشن دارد! همراه با يك پارادكس بزرگ؛ شخصيتي كه به نظر مي‌رسد مي‌ميرد ولي در ادامه فيلم هنوز زنده است. (تصور كنيد چگونه عکاس، قبل از سفرش، عکس‌هایی را که متعلق به زمان مرگ خودش است به زن می دهد و او نگاهی عاقلانه به آن ها مي اندازد) نكته جالب اين‌جاست كه منشوسکی از تارانتينو و پالپ فيكشن‌اش تاثير نگرفته چون آنها هر دو در يك زمان فيلم‌شان را مي ساختند.
فيلم منشوسکی ساختار دايروي دارد كه در نهايت حامل اين پيام است كه دايره خشنونت و جنگ و خونريزي هميشه و پشت سر زنجير وار تكرار مي شود تا وقتي كه يك نفر راهي براي پاره كردن اين زنجير پيدا كند.
بخش هاي اول و دوم فيلم در مقدونيه مي گذرد جايي كه البته آن زمان جزو يوگسلاوي بود. آن جا رسما جنگي وجود ندارد ولي فضاي پر تنشي ميان مسلمانان آلبانيايي و ارتدوكس هاي آن منطقه وجود دارد. فضايي كه منشوسکی سعي دارد آينده شومي برايش پيش بيني كند همانند وقتي كه نشانه هاي يك باران سخت را پيش بيني مي‌كنيم.
ابتدا داستان دختر مسلمان جواني را دنبال مي كنيم كه مظنون به قتل است و توسط يك جوان مسيحي كه روزه سكوت گرفته و تارك دنيا شده پناه مي گيرد و ...
در سكانس هاي لندن يعني بخش دوم فيلم ما درگير زندگي مردي به نام الكساندر مي شويم كه زاده مقدونيه است ولي به دليل انزجار از وضعيت جنگ و خشوننت در آن مناطق مدت زيادي است كه آنجا را ترك كرده است و به لندن بازگشته جايي كه زني به نام آنا عاشق‌اش است اين‌جا فكر مي كنيم كه فيلم مي خواهد به زندگي آن ها بپردازد كه مي پردازد اما اين يك راه غير منتظره براي آن است كه به ما نشان دهد جنگ زياد هم دور نيست. ...
... و در بخش پاياني الكساندر به سرزمين مادري‌اش باز مي گردد تا دختر مسلماني كه سال‌ها پيش عاشقش بوده را دوباره ببيند و دوباره باز مي گرديم به ابتداي داستان اول!
منشوسکی داستانش را پر از كنايه و البته صاف و ساده بيان مي كند: چيزي شبيه يك فيلم هنري درباره جنگ.و در لابه لاي ‌اش ايده هاي‌اش را مي گنجاند. البته بايد بگويم در هر بخش، همراه آن جنگ‌ها و خونريزي‌ها شاهد عشق‌هايي زيبايي هستيم كه در ميان آن فضاي خشك و خشن خيلي ساده و زيبا شكل مي‌گيرند ...
بازي هاي فيلم هم كه فوق العاده است. نكته جالب خواندم كه يك منتقد مشهور هاليوود بازي بازيگر نقش الكساندر كه سوژراستار بزرگي در كشور خودش هم هست را به بازي برونو گنز در « Wings of Desire» تشبيه كرده بود.
اين فيلم به نوعي هم خون «پالپ فيكشن» استاد است. بازي‌ها و تدوين خوب و البته موسيقي عالي فيلم همه و همه تحت تاثير ايده شگفت انگيز روايت داستان هستند.


بعد التحرير1 : «ضد مرگ» تارانتينو را هم ديدم ... همانطور كه انتظار داشتم يک شاهکار ديگر بود از خالق «پالپ فيكشن». تارانتينو همان چيزي را ساخته كه مي خواسته؛ يك B-Movie با 4 ستاره ...  بايد چند بار ديگر هم فيلم را ببينم. فقط حيف كه زير نويس ‌اش خيلي بد است. (یک توصیه: بار دوم فیلم را بدون زیر نویس فارسی ببینید!)
بعد التحرير2 : آلبوم جديد احسان خواجه اميري هم به نظرم كار زيبايي است، مخصوصا قطعه «سلام آخر».
بعد التحرير 3 :  اين روزها حال روز خوشي ندارم، انگار خيلي تنها شده‌ام. کسی صدای داد و فریادم را نمی شنود. سعي مي‌كنم زياد فيلم ببينم تا به چيز ديگري فكر نكنم ... كم كم دارم به همه چيز و همه كس بي اعتماد مي شوم  ... اما يكي را دارم كه معمولا اين جور مواقع به دادم مي رسد ...  تا به حال هر چه از او خواستم به من داده است، اما نكند اين بار حواسش به من نباشد ...


شما هم بنويسيد (8)...



شنبه 28 مهر 1386 - 22:29

تا قهرمانی راه زیادی نمانده

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (4)...

ا

به عکس دقت کنید؛ شیث و خرسندی بازیکنانی هستند که چند لحظه پیش از گل تعویض شده اند، نصرتی هم که اخراج شد، اینجا واقعا همدلی موج می زند. شبیه همین حرکات را ما هم در خانه داشتیم! ...  حیف که آن شب مهمان داشتیم و نشد که به ورزشگاه بروم. ااگر رفته بودم حتما ازشدت هیجان و خوشحالی تا خانه پیاده می آمدم! ... خلاصه که دمشان گرم شب خوبی برای مان ساختند

تا قهرمانی راه زیادی نمانده است...


شما هم بنويسيد (4)...



چهارشنبه 25 مهر 1386 - 16:1

يك بعد از ظهر رويايي در زمان واقعي

لینک این مطلب

شما هم بنويسيد (6)...

Before Sunset داستان سلین و جسی است پس از نه سال. سلین به‌خاطر این‌که سال‌روز مرگ مادربزرگش با روز قرارشان یکی شده است، نمی‌تواند شش ماه بعد سر قرار بیاید و آن‌ها هم‌دیگر را گم می‌کنند. جسی چند سال بعد، داستان آن‌ شب‌شان را می‌نویسد، کتاب پرفروش می‌شود و جسی معروف. داستان ازجایی شروع می‌شود که جسی در پاریس مصاحبه‌‌ی مطبوعاتی دارد و قرار است دو سه ساعت بعد با پروازی پاریس را به سوی خانه‌اش در آمريكا ترک کند. آخرهای مصاحبه، جسی سلین را می‌بیند که پشت شیشه ایستاده و به او نگاه می‌کند. نه سال گذشته است و آن‌ها دوباره هم‌دیگر را پیدا كرده‌اند. شرایط اما حالا فرق کرده است. هیچ‌یک از حال دیگری خبر نداشته‌اند. فقط سلین در مقاله‌ای خوانده که جسی که حالا نویسنده‌ی به ظاهر موفقی است، ازدواج کرده و یک فرزند دارد. وقت کمی به پرواز مانده است. جسی باید آماده شود که به فرودگاه برود، اما برای نوشیدن یک فنجان قهوه هنوز وقت هست، نیست!؟
در پيش از غروب آفتاب آن‌ها گفت‌و‌گوي‌شان از فيلم قبلي را ادامه مي دهند. اما با ريسك كمتر! حالا بالاي 30 سال سن دارند و به نوعي متعهدانه‌تر صحبت مي‌كنند. لبه صحبت آنها پيرامون اين صحبت هاي كه آيا ازدواج گرده اند ؟ آيا خوشحال هستند ؟ هنوز آن جذابيت قبلي را داند ؟ اما زمان هنوز جاي اعتراف نيست و كاركتر‌ها به رابطه‌هاي‌شان تعرض نمي‌كنند.
اين جا صحبت‌ها با صبر و سكوت بيشتري همراه است و بيشتر منتظر عكس‌‌العمل طرف مقابل مي‌مانند. آنها از اين كه خيلي زياد صحبت كنند واهمه دارند ... مثلا بزرگ شده اند ديگر ... اما حداقل براي اين بعد ظهر در پاريس تلاش مي‌كنند كه همان بچه‌هاي نه سال پيش باشند کمی زمان می‌برد که یخ هردوی‌شان آب شود.
چيزي كه آن ها ياد گرفته‌اند و از رفتارشان معلوم است اين است كه چه قدر كم اتفاق مي افتد كه آدم‌ها به طرز غير ارادي با هم ارتباط برقرار مي كنند و ياد آن شب رويايي آشنايي‌شان مي افتند.
آ‌ن‌ها از كتاب‌فروشي خارج مي‌شوند، قدم مي زنند وصحبت مي‌كنند. از اين‌جا فيلم بي‌وقفه است و اين‌طور احساس مي‌كنيم كه با زمان واقعي حركت مي‌كنيم.
سلین در این مدت  از زندگی شخصی‌‌اش راضی نیست. جسی هم با وجود اينكه ازدواج كرده اما زندگي راحتي ندارد. از کافه که بیرون می‌آیند، جسی دیگر باید برود، اما نمی‌خواهد! ... تاكيد مي‌كنم «نمي‌خواهد».  اين را مي‌شود در چشمان هر دوي آنها ديد ... با هم سوار یک قایق توریستی می‌شوند.
اعترافات شروع می‌شود. جسی اعتراف می‌کند که در این مدت مدام به سلین فکر می‌کرده و اصولاً این کتاب را به ‌خاطر آن نوشته است تا سلين آن را در پاريس ببيند و به این روش دوباره هم‌ديگر را پیدا کنند ... در يك لحظه كوتاه سعي مي‌كند كه او را بغل كند ولي سريع دست‌هايش را جمع مي‌كند تا او نبيند ... جسی از خواب‌هایش می‌گوید که سلین همواره در آن‌ها حضور دارد. او افسوس می‌خورد که اگر سلین سرقرار می‌آمد، ممکن بود زندگی‌شان مسیر دیگری داشته باشد.
ایستگاه بعدی است و بايد از قایق پیاده شوند. پیاده می‌شوند. راننده منتظر است که جسی را به فرودگاه ببرد اما نه! هنوز براي خداحافظی زود است. جسی از او راننده می‌‌خواهد که ابتدا سلین را تا منزلش برسانند و بعد به فرودگاه بروند.
صحبت‌های توی ماشین جسی و سلين ویران‌کننده است. جسی درباره‌ی هم‌سر و فرزندش می‌گوید و این‌که بهترین و لذت‌بخش‌ترین کار دنیا برایش بازی‌کردن با پسر چهارساله‌اش است. این‌که هم‌سرش زن خیلی خوبی است اما ...

« نمی‌خوام یکی از اون مردایی باشم که تو پنجاه و دو سالگی می‌شینن یه شب اعتراف می‌کنن که هیچ‌وقت زنشون رو دوست نداشتن و از هم جدا می‌شن»

فيلم قبلي يعني «پيش از طلوع آفتاب» نمايش باشكوهي از بهترين ديالوگ‌هاست، اما «پيش از غروب آفتاب» بهتر است! اين شايد به اين دليل باشد كه اين بار اتان هاك و ژولي دلپي در نوشتن فيلم‌نامه مشاركت داشته‌اند از ابتدا كنار لينك‌ليتر و كيم‌كريزان براي نوشتن فيلم‌نامه بوده‌اند و قطعا اين يكي از مهمترين دلايلي است كه آن ها اين ديالوگ‌ها را نرم‌ترو راحت‌تر هم بيان مي كنند.
پلان سكانس هايي كه تقريبا كمترين‌شان 6 يا 7 دقيقه طول مي كشد، بازي را براي بازيگران سخت‌تر مي كند. اما با يك نگاه دقيق مي توان جزئيات بازي فوق العاده اين دو لذت برد (نمونه‌اش را چند سطر بالاتر مثال زدم.) وقتي قرار است بخش زيادي از فيلم را داخل يك شهر واقعي راه بروند و ديالوگ ها را پشت سر هم بگويند قطعا به جز ديالوگ‌هاي عالي نياز به بازي با جزئيات و يا به قول خودمان زير پوستي داريم كه اتان هاك و ژولي دلپي از عهده آن به خوبي بر آمده اند. طوري كه ما  بار اول كاملا قبول و باور مي كنيم كه اين گفت‌و‌گو ‌ها واقعا اتفاق افتاده است. اين فيلم نيز مانند «پيش از طلوع آفتاب» حالت مستندوار خود را حفظ مي‌كند و ما بار ديگر احساس مي كنيم با آن‌ها مشغول قدم‌زدن در كوچه و خيابان‌هاي زيباي پاريس هستيم.
سكانس خانه‌ی سلین ديگر اوج داستان‌ است، سكانسي بهتر از اين را نمي‌توانيد تصور كنيد. جسی از سلین می‌خواهد که اجازه دهد او را تا دم در خانه هم‌راهی کند! آن‌جا نیز از سلین می‌خواهد تا برای چند دقیقه به خانه‌اش بروند و یکی از آهنگ‌های سلین را بشنود.

- «پروازت رو از دست می‌دی!»
- « نه، توی فرودگاه باید یک ساعت بشینم چیز بخونم. بعد اگه الان نيام، باید برای همه‌ی حسرت بخورم چرا آهنگ تو رو گوش ندادم.»
- «چه آهنگی برات بخونم؟ سه تا آهنگ انگلیسی دارم، یکی‌ش درباره‌ی گربه‌مه، یکی درباره‌ی دوست‌پسر قبلیم ... نه دوست‌پسر قبلی قبلیم و یکی هم فقط یه والسه ... »
- «همون والس رو بخون.»

و سلین گیتار می‌زند و می‌خواند:

Let me sing you a waltz
Out of nowhere, out of my thoughts
Let me sing you a waltz
About this one-night stand
You were, for me, that night
Everything I always dreamt of in life
But now you’re gone
You are far-gone
All the way to your island of rain
It was for you, just a one-night thing
But you were much more to me
Just so you know
I don’t care what they say
I know what you meant for me that they
I just want another try
I just want another night
Even if it doesn’t seem quite right
You meant for me much more
Than anyone I’ve met before
One single night with you, little Jesse
Is worth a thousand with anybody
I have no bitterness, my sweet
I’ll never forget this one-night thing
Even tomorrow, in other arms
My heart will stay yours until I die
Let me sing you a waltz
Out of nowhere, out of my blues
Let me sing you a waltz
About this lovely one-night stand


آهنگ كه تمام می‌شود، جسی می‌گوید:

- «بذار يه چيزی ازت بپرسم: ببينم اون اسم وسط آهنگ رو برای هر كسی كه مياد اين‌جا و براش اين آهنگ رو می‌خونی، عوض می‌كنی؟»
- «معلومه كه عوض می‌كنم! چی فكر كردی؟ كه اين آهنگ رو برای تو ساختم؟ زده به سرت؟»

و چه دروغ باورناپذيري! اما بايد منتظر پايان داستان باشيد بيايد با هم حدس بزنيم؛ جسی همین الان بلند می‌شود و می‌رود تا پروازش را از دست ندهد؟ يا یک شب پیش سلین می‌ماند و بعد برمی‌گردد آمریکا پیش همسر و قرزندش؟ (به یاد بیاورید سلین جایی در آوازی که برای جس ساخته است، می‌خواند: «.I just want another night»
اما مي شود از آرامش‌شان در آن لحظات آخر فهميد كه دیگر قصد ندارند اشتباهی که یک‌بار هر دو مرتکب آن شدند را تکرار کند ... شاهكار لينك‌ليتر یک پایان‌بندی فوق‌العاده! مي‌خواهد كه دارد:
جسی روی مبل نشسته است و به آرامی چای بابونه‌ای كه سلين برای او آورده است، می‌نوشد. سلين در مورد يك خواننده‌ی زن قديمی كه الان دارند صفحه‌اش را می‌شنوند، حرف می‌زند كه چه‌طور وسط آهنگ، خيلی خون‌سرد و راحت، خواندن آهنگ را رها می‌كرده، جلوی صحنه می‌آمده و با يكی از تماشاچيان خوش و بش می‌كرده و دوباره به انتهای صحنه برمی‌گشته و خواندن را از سر می‌گرفته است. سلين دارد نقش او را بازی می‌كند. (اينجا شاهد يك بازي فوق العاده از ژولي دلپي )ناگهان با لحن همان خواننده‌ی زن قديمی:

 .Baby, you are gonna miss that plane -
.I know -

- عزيزم داري از از پرواز جا مي موني»
- «مي دونم»

و فيلم روی نمايی از سلين كه وسط اتاق در حال رقصيدن است، تمام می‌شود!
در تمام مدتي كه آنها مشغول قدم زدن و صحبت كردن در طول خيابان، كنار باغ، اطراف مغازه ها، داخل كافه، روي كشتي توريستي، داخل خانه جسي، ... هستند، چه چيزي جسي و سلين را از زير فشار نزديك شدن به لحظات آخر پرواز رهايي مي دهد؟ جواب این سوال تمام معنا و مفهوم یک حس عاشقانه حاصل یک دیدار رویایی در زمانی است که به قول جسی  رسما نباید اتفاق می افتاد.
اين نقل قول از راجر ايبرت را هم در پايان مي‌آورم كه استاد معتقد است اين فيلم قابليت آن را دارد كه براي يك زندگي كامل استفاده شود و هر ده سال يك‌بار فيلم جديدي از زندگي آن‌ها ساخته شود. اما تا ده سال آينده ما چندين بار مي‌توانيم «پيش از غروب آفتاب» را ببينيم و لذت ديدن يك فيلم خوب را مدام تجربه كنيم.



شما هم بنويسيد (6)...

|< <  5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 > >|


  • واكنش سازندگان «هفت» به نامه اميرحسين شريفي / شريفي 15 دقيقه پس از پايان «هفت» درخواست كرد روي خط بيايد!
  • نامه سرگشاده اميرحسين شريفي به مدير شبكه سه / فريدون جيراني در برنامه «هفت» خود را وكيل تشكل تهيه‌كنندگان نداند
  • "اينجا غبار روشن است" و انتخابات رياست جمهوري سال گذشته ايران / سنگین‌ترین تحقیقاتی که تا به حال روی یک فیلم روز انجام شده است
  • دو نسخه دوبله و صداي سرصحنه همزمان اكران مي‌شود / دوبله "جرم" مسعود کیمیایی در استودیو رها تمام شد
  • پس از دو هفته وقفه براي تدوين / تصویربرداری «قهوه تلخ» از سر گرفته شد
  • كار «مختارنامه» به استفثاء كشيد / نظر مخالف آیت‌الله مکارم با نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع)
  • در آينده نزديك بايد منتظر كنسرت اين بازيگر باشيم؟! / احمد پورمخبر هم خواننده شد
  • به‌پاس برگزيده‌شدن به عنوان يكي از چهره‌هاي ماندگار / انجمن بازيگران سينما موفقيت «ژاله علو» را تبريك گفت
  • با موافقت مسوولان برگزاری جشنواره فجر در برج میلاد / 30 دقیقه از انيميشن "تهران1500" برای اهالی رسانه به نمایش درمی‌آید
  • آخرين خبرها از پيش‌توليد فيلم تازه مسعود ده‌نمكي / امين حيايي با «اخراجي‌ها 3» قرارداد سفيد امضا كرد
  • با فروش روزانه بيش از 50 ميليون تومان / «ملک سلیمان» اولین فیلم میلیاردی سال 89 لقب گرفت
  • نظرخواهي از 130 منتقد و نويسنده سينمايي براي انتخاب برترين‌هاي سينماي ايران در دهه هشتاد / شماره 100 ماهنامه "صنعت سينما": ويژه سينماي ايران در دهه هشتاد منتشر شد
  • خريد بليت همت عالي براي حمايت از كودكان سرطاني / نمايش ويژه «سن‌پطرزبورگ» با حضور بازيگران سينما به نفع موسسه محك
  • اکران یک فیلم توقیفی در گروه عصرجدید / «آتشکار» به کارگردانی محسن امیریوسفی پس از سه سال روی پرده می‌رود
  • با بازي حسام نواب صفوی، لیلا اوتادی، بهاره رهنما، علیرضا خمسه، بهنوش بختیاری و... / "عروسک" در گروه سینمایی آفریقا روی پرده می‌رود
  • جلسه صدور پروانه فيلمسازي تشکيل شد / رسول صدرعاملي و ابراهيم وحيد زاده پروانه ساخت گرفتند
  • فرج‌الله سلحشوردر اظهاراتی جنجال برانگیز عنوان کرد / سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند، همان بهتر که نباشد
  • محمد خزاعي دبير نخستين جشنواره بين‌المللي فيلم کيش گفت / جشنواره فيلم كيش ارديبهشت سال 90 برگزار مي‌شود
  • هنگامه قاضیانی در نقش ناهید مشرقی بازی می‌کند / فیلمبرداری "من مادر هستم" در سعادت آباد ادامه دارد
  • در دومين حضور خود بين‌المللي / «لطفا مزاحم نشويد» جايزه نقره جشنواره دمشق را از آن خود كرد









  •   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

    استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

    كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

    مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

     سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
    Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2010, cinemaema.com
    Page created in 2.22033905983 seconds.